- تکلم کردن
- سخن گفتن
معنی تکلم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکایت کردن (از ظلم) داد خواستن
آماسیدن
تاب آوردن، برتافتن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
صبر کردن، بردباری کردن
خلاف کردن
ذکر نمودن شاعر نام خود را در شعر
رحم کردن، دلسوزی
وا گذار کردن سپردن
بعهده گرفتن بگردن گرفتن
نادرستی کردن
کوشیدن کوشیدن سعی کردن
تعلیم دادن
اعتماد کردن
گدایی کردن در یوزگی کردن
شاگردی کردن درس خواندن
بگردن گذاشتن کاری سخت را بعهده کسی گذاشتن، موظف ساختن
کفالت کردن کسی را کفیل شدن پایندانی کردن
برزیدن گرامی داشتن بزرگوار شمردن ارجمند شمردن
به پایان بردن، مردن
دوستی کردن، روی آوردن
کار خود بخدا حواله کردن
نگریدن نیک نگریستن اندیشیدن، درنگ کردن
شکر خند زدن لبخند زدن
گرازیدن
کنایه از کسی را فریب دادن و چیزی از او گرفتن
Weather, Bear, Endure, Incur, Tolerate
Entrench
Actualize, Embody
Surrender, Concede, Subdue
Finish, Terminate